ریحانه جونریحانه جون، تا این لحظه: 17 سال و 10 ماه و 12 روز سن داره

ریحانه و حنانه قلب مامان بابا

روز جشن مدرسه

سلام به روی ماهت دختر گلم ساعت ٨صبح با قربون صدقه رفتن بیدارت کردم که بریم به مدرسه. خدا را شکر با شوق بیدار شدی دست و صورت شسته و اماده شدی و یک فنجان شیر خورده و با ازانس به مدرسه امید ایران رفتیم .مدرسه پر از دانش اموزان هم لباس چه زیبا بود خاطراتم زنده شد. گلم انشالا با توکل به خدا شروع کنی وشاهد موفقیتت باشیم . عزیزم انشالا روز شنبه اول مهر رسما شروع مدرسه و درس کلاسه. نانازم باید فکر عروسکات را از سرت بیرون کنی و دل به درس بدی چون میگی مامان یه عروسک ببرم زنگ تفریح بازی کنم از دست فکر شما خانو کوچولوی شیرین زبون>>>>..............             &n...
29 شهريور 1391

تبریک روز دختر

ولادت حضرت معصومه (س) و روز دختر بر شما مبارک عزیزم ریحانه جان  امروز روز توست ، امیدورام از لحظه لحظه زندگیت لذت ببری و به تمام خواسته های زندگیت برسی عرض تبریک به بهترین دختر دنیا امیدوارم مثل حنا با مسولیت مثه کزت صبور مثه ممول مهربون مثه جودی شاد و سر زنده و مثل سیندرلا خوشبخت باشی ! راستی مواظب باش ازبی چتری خیس نشی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! بابا اصغر ...
28 شهريور 1391

7سالگی

سلام دختر گلم  میخوام عکسهای ٧سالکی مامان و بابا را بذارم تا دوستان نظر بدند شبیه کی هستی.......... مامان بزرگ ها میگند عکس٧و٨ سالگیمونه دقیقا نمیدونیم چند ساله بودیم....                                        ریحان ٦ساله                          عزیزم فامیل بابایی میگند شبیه بابایی بعضی از فامیل من میگند&nbs...
25 شهريور 1391

اذاره بابایی

سلام دختر کوچول موچول مامان امروز ساعت 7صبح بیدار شدی و من را هم با سرو صدا بیدار کردی که مامان پا شو واسم قصه بگو منا نگوعصبانی شدم حسابی دعوات کردم ولی ماشالا روکه نیست بعد 5دقیقه اومدی مشت میزدی که از تخت من برو کنار خلاصه این شد که همراه بابایی تصمیم گرفتی که به اداره بری چون میترسیدی باز دعوات کنم شماها رفتید و خواب منم پرید ........ یه کم با پی وی پیت بازی کردم که خاله جون زنگ زد و متوجه شد که دارم بازی میکنم خندید و گفت چه حوصله ای داری چه کنیم دیگه خواهر جون. خلاصه کمی خونه را مرتب کردم لباسای شسته شده را جمع و جور کردم البته قبلش صبحانه خوردم .رااستی بهت زنگ زدم گفتی مامان با دوستم مهرسا اینا میخوای بری بیرون منم چون ...
25 شهريور 1391

سفر شیراز

سلام  عزیزم از سفر ٣روزه  شیراز بگویم سفر نسبتا خوبی بود وبه همراه خاله ها وشوهران و بچه هاشون رفتیم  ما از بندر و یک خاله از تهران و یه خاله از اصفهان.                                                            ...
18 شهريور 1391

عکسهای سفر

ریحانه با دختر عمو (مریم خانم) در اتاق مجردی بابایی ریحانه گلی با فاطمه دختر عمو پسر عموها به ترتیب سن >>>٧ساله/ ٦ساله.٦ساله./٣ساله تولد مجتبی جون پسر دایی در کلاهدوز مجتبی دختر میشود..  اینم مهدیار جیگر سه تفنگدار ییلاق خاله گوهر که ریحان تشریف نداشت. کدو خیاری در ییلاق دایی ببخشید از بیکیفیتی عکسههههههههههههههههههههههههههههههااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا   ...
5 شهريور 1391

سفر تابستانی

سلام دختر شیطونم .دیروز بعد از ١١ روز مسافرت به خونه رسیدیم حسابی خسته و کلافه. ریحانه جون سرما خورده و خیلی اذیت میکنه تو سفرم همش اتیش میسوزوند. معمولا وقتی به سفر میریم بعد برگشت تا ٢>٣روزی خسته ایم تا عادت کنیم چند روزی طول میکشه!!! در کل سفر خوبی بود................ حالا از سفر بگم>.......روز ٢٧مرداد به سمت اصفهان حرکت کردیم شب منزل خاله ریحانه مامان ٣ تفنگدار موندیم و بچه ها کمی بازی کردندو  ریحانه نسبتا خستگیش در رفت .فرداش که باید حرکت میکردیم ریحانه دلش میخواست بمونه ولی راه رفتنی را باید رفت.خلاصه ساعت ٤ عصر به خونه مامان رسیدیم و بچه ها منتظر بودند دختر خاله و دختردایی پسر خاله ها خلاصه چون مسافر بودی...
5 شهريور 1391
1